نگرانی مادرانه
عزیز دلم هفته پیش رفتیم یزد انجا همش استرس داشتم برات مشکل پیش بیاید چه روزهای پر استرسی بود تا اینکه بالاخره همراه بابایی برگشتیم رفسنجان دوباره به صدای قلب کوچولوت گوش دادم وخیالم راحت شد عزیزم مامانی روزهای سختی را پشت سر می گذاره و به خاطر تو از عروسی دخترخالت هم گذشت امیدوارم بهش کمک کنی تا این روها هم سپری بشه و توهم یک روز تو بغل مامانی باشی عزیزم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی